داستان شیر؛سلطان جنگل +۱۸

سلام برو بچز میخوام حکایت اون روباه رو بگم که چطوری مالید در شیر

شیر داشته دنبال روباه میگشته میخواسته روباه رو بکنه آقای خرس رو میبینه به خرس میگه روباه رو ندیدی خرس میگه یدور باید بهم بدی تا بگم روباه کجاست شیر هم به خرس یدور میده خرس هم میگه اونوری رفت روباه؛ شیر هم میره دنبال روباه بعد خرگوش رو میبینه به خرگوش میگه روباه رو ندیدی خرگوش هم میگه یدور بده بگم روباه کجاست شیر هم به خرگوش یدور میده خرگوش هم میگه اونوری رفت روباه ؛ شیر راه میوفته باز دنبال روباه گرگ رو میبینه به گرگ میگه روباه کجاست گرگ هم همونطور میگه یدور بده بگم کجاست شیر هم میده گرگ میگه اونوری رفت آقا سرت رو درد نیارم چندتا حیوون رو میبینه شیر به چندتاشون هم میده بعد به روباه میرسه دیگه کار از کار گذشته بود شیر اُبی شده بود؛ به روباه هم یدور میده و میره.

نتیجه گیری

ما از این مطلب باید بفهمیم کار زشت نکنیم چون خطر داره.

نتیجه گیری رو اندفعه میزارم به عهده شما بهترین نتیجه گیریها رو میزارم همینجا.

---------------------------------------------------------------------

یسری از بروبچز مثل دنیای قشنگ الهه تو نظرات گفته بودند که اوشگول جان ما از نوشته هات چیزی نمیفهمیم. خواستم بگم خودمم نمیفهمم چی مینویسم اگه فهمیدم به شما هم میگم.

-------نتیجه گیریهای شما--------

آقای ! ممنون از لطف تو من نوکرتم

۱- اوشگول مجنون شیر نبود  و گرنه می کشید پایین و در به در و تبعید نمی شد
۲- یه ضرب المثل اساطیری
هرکه کون داد مرد میدان شد
هرکه کون کرد خار میدان شد