ره چنان بسته است که پرواز نگه در همین یک قدمی میماند

یکی از این مسئولان کاروانهای حج و زیارت تعریف میکرد میگفت تو صفا و مروه دیدیم یکی از حجاج ایرانی همش میخنده و وقتی هم ازش میپرسیم چته جواب میده میگه بیخیال بعدا واستون میگم شب که دور هم نشسته بودیم ازش پرسیدیم که الان میگی چت بود اینقدر میخندیدی که شروع کرد به تعریف و گفت : راستشو بخوای من ۲ سال پیش داشتم با سواری از کاشان میو مدم به سمت تهران که یه پیرزن تو راه دست بلند کرد و ما سوارش کردیم تو راه سر صحبت باز شد و داشتیم گپ میزدیم که یه دفعه دیدم پیرزنه بهم گفت میشه با من سکس کنی منم که از تعجب داشتم شاخ در می آوردم هر باری که میگفت امتناع میکردم خلاصه از بس التماس کرد منم قبول کردم زدم به یه جاده خاکی به یه جای امن که رسیدیم اونو به مراد دلش رسوندم تا کارمون تموم شد دیدم مرتب داره دعام میکنه و میگه الهی خدا قسمتت کنه بری مکه  که جیگر منو حال آوردی و مرتب این دعا رو تکرار میکرد خلاصه این قضیه گذشت و من الان تو صفا و مروه یاد این دعای پیرزن افتادم و خندم گرفت .

نتیجه گیری از این مطلب و میگذارم به عهده شما عزیزان که هم بیشتر از من سرتون میشه و هم سینه سوخته تر از من هستید .. اگه دلتون شکست مارو هم دعا کنید .

---------------------------------------------------------------------------------                            

نظرات و میخوندم دیدو یکی از شوشو قری های دانشگاه ازاد از اسلام اومده اینجا و چرت نوشته عزیزم بین یه آدمی که به بلوغ رسیده و کسی که نرسیده فرقای زیادی هست که اگه بخوای بدونی یک جا قرار بگذار تا فرقشو بکنم تو چشات اگه تو امروز عذا ماتم گرفتی که چه جوری بری خدمت من ۱ ساله که خدمتم تموم شد جایی خدمت میکردم که وقتی موتور برق پادگان خاموش میشد گنده تر از بابا بزرگت هم تخم نمیکرد تنهایی کشیک بده یادش بخیر چارتا هلیکوپتر قراضه بود اون طرف پادگان که ملت و اسیر کرده بود رسم پادگان و سینه سوخته های مجلس میدونند مهم نیست کشیک واسه چی میدی مهم اینه که کشیک بدی خلاصه پست پرواز ما هم شامل شده بود از نگهبانی این چهار تا هلیکوپتر قراضه بین بچه ها شایعه شده بود که پست پرواز جن داره و شبها جن ها میاند و سیگار تعارف میکنند و اگه خواب باشی اسلحه تو میبرند همش کرسی شعر بود همه هم میدونسند دروغه همه هم دوست داشتند ازش حرف بزنند و بهش پرو بال بدنند اما شبی که نوبت میرسید به پست پرواز عذا همه رو میگرفت نمیدونم ذهنیت بود یا عینیت اما خیلی بد بود به قول معروف تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها شبای آخر ماه که تاریک تاریک بود همش احساس میکردی که دورو برت یه چیزایی تردد میکنند اما نور چراغ و به هر طرف مینداختی هیچی نبود که نبود زمانی بود که میخواستی زمان زود بگذره اما بر عکس زمان هم دوست داشت با تو لجبازی که هر چی بود تموم شد ۲ سال عمری که بی جهت طی شد و بجز هفت هشتا دوست با حال هیچ منفعتی واسه ما نداشت .

------------------------------------------------------------------------------------------

نتیجه گیری از مطالب بالا :

۱-ما از بالا این نتیجه رو میگیریم که به پدر و مادر و کسبه محل احترام بگذاریم .